تازه انگار که تموم شده دیگه حتی شبهای بارونی هم من و به یادت نمیندازه . فراموش شدیم . فکرش رو بکن . همین به همین سادگی . میتونه بارون بیاد و من نباشم و تو نباشی و شاید آدمهای دیگه باشند آدمهای احمق با انگشتهای چاق که هیچوقت زیر بارون رو زمین دراز نکشیدند. فکر کنم راست میگفتن فراموش کردیم .