از خواب میپرم وسط تختم و دو طرفم و نگاه میکنم پره از جنازه هایی که کبود شدند . جیغ میکشم.از خواب میپرم.
پشت پنجره کسی ایستاده که نمیبینمش به پنجره میکوبه چاقو دستشه جیغ میکشم با صدای خودم از خواب میپرم .
در میزنند من حامله ام در رو باز میکنم میبینم که آن طرف در با مادرش و دسته گل ایستاده بچه ۲ -۳ ساله ای از پشت در مامان صدام میزنه . از خواب میپرم.
گیر کردم توی یک مالی که همه درهاش بسته است و هیچکس به جز من اونجا نیست کسی توی مال دنبالمه و من هیچ جایی برای پنهان شدن ندارم تا بهم میرسه جیغ میکشم از خواب میپرم .
شب تا صبح دارم یا با جنازه های مردم زندگی میکنم یا قاتلهای که دنبالم میکنند یا حسرتهایی که مونده . اینم شد خواب ؟