Wednesday, April 30, 2008

آیا میترسید اورا از دست دهید و در شهر در بین رجاله ها در به در به دنبال عشق بگردید؟ پیکر فرهاد صفحه 119
از دست دادم. گشتم . نیافتم
هیچ چیز از تو باقی نمانده
حتی در ته فنجان قهوه

Tuesday, April 29, 2008

کم رنگ شدی . اونقدر که دیگه خوابت و نبینم که هر از گاهی بغضی نکنم . نمیدونم از شلوغی این روزهاست یا که گرد زمان نشسته روی شونه هات . هنوز هم صحبتت هست . اما انگار دور شدی و اسمت خیلی کمتر به درد وسله تو ذهن من . این روزها خودم رو برای گناه تو سرزنش نمیکنم و بعد از گذشت این همه ماه قدم بزرگیه . داره کم کم دوسال میشه . هوا هم بوی تابستون گرفته و تو این گرما فقط صدای خنده های من به سیاهی این ماجراست که نبودنت رو کم رنگ میکنه . راستش باید اعتراف کنم که برای اولین بار از نبودنت واز این تنهایی شایدم .
Welcome to the world of absent minded players.
جدیدا مردهایی که شعار میدن رو به لیست بلند مردهای قد بلند٫ مردهای عینکی ٫ مردهای با ریش٫ مردهای فیلسوف ٫مردهای کم حرف.... اضافه کردیم .

فکرش که بکنی میبینی که فقط سال بلوا نیست که انقدر خنده دار شده . تلخی این روزها هم دیگه مرز مضحک بودن رو خیلی وقته رد کرده .

Saturday, April 26, 2008

من اینجا نشستم . مهربابا از توی عکس خیره شده بهم . و من به این فکر میکنم که عمرا اگر امیدی داشته باشه به من . به این منی که گم شده تو مصنوعی بودن من بودنش . به این منی که داره سقوط خودش و با خونسردی تمام نگاه میکنه . شاید باید جای عکس رو عوض کنم . این عکس مال کیه ؟ شاید قبل از این که روضه سکوت بگیره .

Wednesday, April 16, 2008

شدیدا داریم بحث میکنیم که تلفنم زنگ میزنه از جام بلند میشم موقع برگشتن سر جام نیشم داره از کنار سرم در میره . تا میشینم میگه کی بود؟ میگم فلانی . ( منتظرم که بگه اهههههه شما ها که خیلی بهم نزدیکید که ) میگه :

wow how erotic

.

Monday, April 14, 2008

اولی فارسی رو با لهجه غلیظ حرف میزنه انگلیسیش هم اونقدر خوب نیست . از من کوچیکتره مدرسه هم نمیره . عوض تمام اینها دوتا چشم آبی درشت داره و دستهای کشیده . هیچ چیز مشترکی نداریم ولی با اینحال مدام زنگ میزنه یا تکست میزنه . و باید اعتراف کنم که من این توجه رو دوست دارم . حتی با اینکه این توجه گاهی خیلی جنسیه.

دومی. هنرمنده ٫ سالهاست که همدیگر و میشناسیم دورا دور . قشنگ حرف میزنه و میشه ساعتها باهاش خندید. هیچ چیزی بینمون نیست ولی هربار که به رسم سلام و احوال پرسی بغلش میکنم یک چیزی جرقه میزنه به دوستی گفته بود که براش جذابم گویا ولی قدمی بر نمیداره و حتی یک چهارم توجه اولی رو هم بهم نمیده .


با این حال من هنوز هم حوصله ام شدیدا سر رفته .

تا میشینم یک نگاهی به پاهای برهنه من میندازه بعد میگه دامن این شکلی دیدم یکم بلندتر بگیرم برات?