Tuesday, September 30, 2008

زن سودانی با لباس سفید عزاداره همسرشه . زن سودانی تصویر روبروی منه . من درد دارم و شال رنگیم رو دور خودم میپیچم و به این فکر میکنم که کاش اینجا نبودم کاش این مسکنها کار کنه که دلم میخواد برم خونه . تکست میزنه که خوبی؟ با خودم فکر میکنم که چه جوابی باید داد: خوبم؟ درد دارم؟ خسته ام؟ زن سودانی باید از خونه اش بره . زن سودانی تمام وسایل همسرش رو میبخشه . زن سودانی حق وارد شدن به خونه ای که وسایل رو به اونها بخشیده نداره . کاش شهرزاد زنگ بزنه . این دفعه که تقصیر من نبود؟ من تکست نزدم .  اتاق سرده . مرد میخواد راجب ارزش بکارت برای بقیه کلاس حرف بزنه . من باید سر کلاس بعدیم برم نمیشه برگشت خونه رفت زیر پتو . نمیشه که قایم شد . میگه سرما خورده . اونکه هیچقوت مریض نمیشد . زن سودانی الان کجاست بعد از دوسال عزاداری چی کار قراره بکنه؟