Tuesday, October 14, 2008
سهم من ؟ دورمون امروز می سوخت . اتوبانهای اطراف رو بسته بودند . آسمان قرمز شده از شدت دود نفس هم نمیشد کشید . من به این فکر میکردم که چرا خبری نمیگیره . توقع بی جا . دختر هم اسم اون زنه . دختر رو فکر میکنم که میشه دوست داشت . میشه باهاش رفت کلاس تانگو میشه وسط دود بهش تکست زد که من میخوام حمال بشم به جای درس خوندن . "چه خنجرها که از دلها گذر کرد ". من از نیلوفر میپرسم که فکر میکنی بر میگرده؟ ولی وقتی که به دختر نگاه میکنم به خودم میگم که اون زن هم شاید چیزی شبیه اینه موهایی بلند لبخندی قشنگ شاید اون زن هم مثل این دختر عاشق نامجو ه و میخواد بره کنسرت کیوسک . شاید اون زن مثل یکی از همین دوستهای توه که نصفه شب تکست میزنند که وسط روز باهاشون قهوه میخوری. ولی سهم من؟ شاید فردا بخاطر آتیش سوزی تعطیل شه مثل اون موقعها که واسه برف تعطیل میشد . شاید هم برنگرده . حتما بر نمیگرده .