Friday, October 17, 2008
کریستینا به اندازه کافی خوب نیست . اصلا مهم نیست که سرویس میده به آقای دوست پسر یا کادو میخره بالای هزار دولار . کریستینا سرده و زشت . زشته چون آرایش نمیکنه یا دندونهاش مرتب نیست . جلوی پای مادر آقای دوست پسر هم بلند نمیشه . کریستینا بچه است اونقدر هم اعتماد بنفس نداره . کریستینا نقاشه اصلا هم با دنیا کاری نداره . مامان آقای دوست پسر اما ناخونهاش قرمزه ماتیکش هم . با عشوه حرف میزنه یک گاو داری رو هم اداره میکنه . مامان آقای دوست پسر واسه من دوست داشتنیه ولی احتملا برای کریستینا نیست چون زبون هم رو نمیفهمن . مامان آقای دوست پسر فکر میکنه که کریستینا کمه برای پسرش چون زشته اونقدر هم مبادی اداب نیست . مامان آقای دوست پسر میترسه که کریستینا حامله بشه . کریستینا عاشقه اصلا هم حاضر نیست بخیال بشه . آقای دوست پسر اما ماسته اونقدری هم عاشق چشمهای کریستینا از پشت از عینکش نیست از هر طرفی هم نگاه کنی میبینی که این داستان آخره خوشی نداره . .