امتحان میکنم. خیلی چیزها رو چیزهایی که امتحان کردنشون گناه نا بخشودنی بود . جنس این شبها جنس دیگری ایست . جنس عاشقیهام . یک جایی خط پرنگی کشیده شد بین سکس و عشق . عشق موند برای شبهای بهم ریخته که بیاد پاهام و بگیره تو دستش و گوش بده و گوش بده و مسخره کنه آرزوهای من و برای بچه دار شدن و شب بعدش تکست بده که بچه میخواد بعد دستش و بزاره روی پراهن مشکی پروانه دار و تا ساعت هفت صبح خوابش ببره . سکس رفته توی کمد لباسها کنار پیراهن صورتی گل دار یا سفید کتون حرفی هم نمیزنه . گاهی از توی کمد میاد بیرون به هوای یک لیوان مارتینی توی باری یا لیوان شامپاین زیر نور چراغهای بار به هوای نگاههایی که شبیه نگاه کردن به یک کاپ کیک صورتی میمونند توی بعداز ظهر خنک. من همیشه از این نگاهها بیزار بودم. من همیشه فکر میکردم نمیشه که دوست داشت بدون خواستن بدون توقع بدون نقشه من فکر میکردم که نمیشه نگرانش شد اگر مال من نیست . جنس این شبها جنس دیگر ایست .
خیال پردازی میکنم . که باهم بریم . بریم ایران . جایی توی جمهوری یک کافه بزنیم .
هنوز وقتی برای اسمت میگردم عکس سیاه سفیدی از ما بالا میاد که از پشت بغلت کردم . عاشق نگاهمم . نگاهی که به طرز احمقانه ای خیالش راحته که فکر میکنه انتخابش درسته .
نگاه زن توی آینه اصلا شبیه عکس نیست . انگار که من نیستم . انگار نداره معلومه که من نیستم .
مسخره است خیال پردازی من تو خیابون جمهوری .
شاید دلم برای بابام تنگ شده .