Wednesday, October 24, 2007
مادر بزرگ آذری من دلش میخواهد که نواه اش یعنی من با نوه صمیمی ترین دوستش که باهم در تبریز مدرسه میرفتند ازدواج کنند. تنها مشکلی که این ازدواجی که در بهشت بسته اند اش داره اینه که 1. آقای به اصطلاح داماد آینده دقیقا یک قاره اون ور تر است . 2. آقای داماد فارسی . انگلیسی یا حتی ترکی هم حرف نمزند در واقع ایشون فقط به زبون آلمانی متکلمن . 3. و مشکل آخر اینکه من که امروز متوجه این برنامه شدم و ایشون حتی خبر هم ندارد که مادربزرگشون از وقتی که از دبی برگشته اند این تصمیم رو گرفته اند. 4. اصلا اشتباه نکنید که من کمی بهم بر خورد بلکه من در کل خیلی هم خوشگل شدم که شبیه یک گاو خال خالی ناز یک سری آدم آن سر دنیا به این نتیجه رسیده اند تنها به این دلیل که یک عمر باهم ورق بازی کرده اند و مشروب خوردند و مسافرت رفتند بچه هاشون بسیار زوج های خوبی میشن. 5. باید اعتراف کنم که پسره خوب چیزی هست فقط کاری نمیشود باهاش کرد.