تیمسار همش معامله بود . یک طرف اون وایستاده بود با دستهایی که هنوز جای سر انگشتهاش روی تنم مونده . اون طرف همه بودند زنت دخترات دوستهام دامادت . تیمسار معامله سختی بود شاید اگر تو هم بودی طرف اونها بودی. میدونی بعضی معامله ها هر طرفش و بگیری ضرره اینم یکی از اونها بود . دلم براش تنگه و این دل تنگی از تو من رو بلعیده اونقدر که الان هیچی ازم نمونده .
تیمسار من دیگه حتی محبتی برای بخشیدن ندارم . گفته بودی که پشت سر و نگاه نکن سنگ میشی. شدم.