Wednesday, March 19, 2008

راستش خودت بهتر از هر کسی یا هرچیزی میدونی که من درست بلد نیستم باهات حرف بزنم یا حداقل اونجوری که آدمهای میگن باهات حرف بزنم ولی امشب کاری باهات داشتم فردا عیده و میخواستم بهت بگم مرسی برای سالی که گذشت . این تشکر از روی این نیست که سال گذشته سال خوبی بود که خودت بهتر از هر کسی میدونی که نبود . سال که گذشت پر از تغییر بود تغییرهایی کوچیک یا بزرگ ولی روی هم رفته عوض کردن مدرسه و کار و خونه و رشته و ماشین و مهم تر از همه یا شاید درد دار تر از همه ترک کسی که هجم زیادی از زندگیم بود . اما سالی که گذشت از من آدم بهتر و قوی تری ساخت و فکر میکنم که این همه ماجراست با این حال خواهشی داشتم اونم اینکه من احساس میکنم دیگه توانایی این رو ندارم که بخوای این سال نورو هم همونقدر پر ماجرا کنی . ازت میخوام که تو سالی که پیش رو دارم کمکم کنی که آروم باشم که با این هجم تنهایی که دورم رو گرفته یاد بگیرم چه جوری کنار بیام و مهم تر از همه یادم بندازی که هستی و همه چیز درست خواهد شد. یک درخواست دیگه هم داشتم واسه یکی بنده هایی که خوب میشناستت که با زبان خودت باهات حرف میزنه که همیشه سعی کرده بنده ای باشه که تو خواستی . راستش میدونم که مسخره است اگر من بخوام برای اون دعا کنم اما چرا نه . یادش بنداز که رفتن من از سر دل بریدن نبود و اینکه حتی اگر من تو زندگیش نباشم بازهم همه چیز درست میشه . مواظبش باش میدونم که خودش نیست . مواظبش باش که سرما نخوره که جریمه نشه که شبها گریه نکنه که یادش باشه دنیا جایی بدی نیست یک جوری بهش حالی کن که شاید هنوز آمادگی این رو ندارم که ببخشمش اما یک روزی خواهم بخشید . راستی یک کس دیگه هم هست یک دخترک یک هفته ای ازت میخوام کاری کنی که تجربه هایی که من داشتم و نداشته باشه که پدرش همیشه تو زندگیش باشه و برای اون پدری باشه که برای من نبود . آخر از همه ازت میخوام که یادم بندازی چه جوری میشه دوباره اعتماد کرد . دوباره از نو ساخت . دوباره دوست داشت .