Thursday, May 22, 2008

سوال اینجاست که تو من رو شبیه چی میبینی؟ من عادت دارم نترس. او من رو شبیه مادرش میدید شاید یا حتی مادر فرزندانش. مرد دیگه ای من رو شبیه یک گرین کارت گنده . دیگری شاید شبیه یک شب خوب. کسی دیگه شبیه منشا خلاقیتش . تو تخیلی نداری یا مشکل اقامت حتی اونقدر عاشق پیشه نیستی که شبیه تمام خواسته هات باشم . سوال اینجاست که پس تو توی این سیاه بازار دنبال چی اومدی؟ توی اینکه من تلخم و اعتماد کردن برای من امر غیر ممکنیه که شکی نیست اما تو چته ؟ چیه این موجود سیاه باعث میشه که چشمهات تو تاریکی اینطوری برق بزنه . شاید اشتباه میکنم اما نه آدمها همه دلیل دارن برای نزدیکهاشون من هم این همه سیم خاردار رو دور خودم بی منظور نچیدم . پس تو چته دستهای خونیت رو نمیبینی؟