اشتباه کردم؟ نه اشتباه نکردم من اشتباه مادرم و مادر خیلیهای دیگه رو نکردم من وایستادم پای حرفم پای اعتقاداتم پای ارزشهام.
اشتباه نکردم؟ تنهام . دلتنگم . جای خالیش پر نمیشه . شده عین یک سوراخ گنده که روز به روز هم عمیق تر میشه و من نمیدونم که ته سوراخ چه خبره .
اشتباه نکردم! مگه میشه اشتباه کرده باشم؟ من دلیل قانع کننده داشتم . من زندگی بهتری خواهم داشت . حالا گیرم که دلتنگم که چی؟ دل تنگی که نشد دلیل اصلا آدم با عقل و منتطق زندگی میکنه .
اشتباه کردم؟؟؟ سه سال زندگی بودها! اگر بود الان خیلی چیزها راحت تر بودها !
اشتباه نکردم! اگر بود همه چیز سخت تر بود . اصلا اگر دختر داشتی دلت میخواست که دخترت با همچین مردی بمونه . حتما دلت نمیخواسته که کوتاه بیاد .
اشتباه کردم؟ هر شب این همه بغض . هر شب این همه غم . این همه مقایسه و تراپی و نگرانی و گیر دادن به زمین و زمان . من که اینجوری نبودم . الان با این اخلاق شیمیایی
اگه اشتباه کرده باشم چی؟ اگه دیگه عاشق نشم . اگه هیچوقت فراموش نکنم . اگه هیچکس دیگه مثل اون نباشه . خوب الاغ اینکه خوبه که کسی مثل اون نباشه . پس اشتباه نکردم .
ولی اگر اشتباه نکردم چرا درد داره؟
خوب واکسنهم درد داره . بعد تو یعنی خجالت نمیکشی که هنوز داری به این کس و شعرها فکر میکنی؟ داره میشه 11 ماه بسه دیگه.
خوب پس اشتباه نکردم .
من اتاق سفید رو میخوام . اتاقی که ذهن من توش تعطیله . ذهن تعطیل . ذهن تعطیل. ذهن تعطیل خوبه چون بدون ذهن تعطیل من مدام ملافه میشورم بعد لباس میشورم بعد ساعت 3 صبح میوفتم بجون کتاب خونه و بعد حموم و بعد دستشوی . بدون ذهن تعیطل همه جا بو میده . همه آدمها . همه مکانها. و من نگرانم و چون نگرانم دماغم حساس میشه و چون دماغم حساس میشه سرم درد میگیره و مدام عطر میزنم بخودم که بویی تو دماغم نره . بعد در آن واحد هم سرم درد میکنه هم دوتا موجود تو سرم دارن بحث میکنند که اشتباه کردم؟ اشتباه نکردم ؟ اتاق سفید خوبه . اتاق سفید تمام موجودیت مغز من رو خفه میکنه حتی دماغم رو . اما اتاق سفید اتاق من نیست. اتاق سفید گذرنامه میخواد و پیغام و پسغام بعد آدمی که داره هم با دماغش بحث میکنه هم با دوتا موجود یک دنده که هردوشون تو کله اش دارن نفس میکشند که وقت این حرفها رو نداره . اتاق من سبزه با کلی کتاب روی زمین و دور تخت و روی میز و زیر تخت و البته روی کتاب خونه . اتاق من پره لباسه روی زمین روی کتابخونه زیر کتاب خونه و پر از کاغذ . اتاق من برای یک آدم نگرانی که یکهو ساعت 3 صبح قاطی میکنه جای امنی نیست چون میشه تمیزش کرد و قبل از اینکه تمیز بشه خوابید . اتاق سفید اما خالیه با یک تخت که روش یک پتو داره اتاق سفید دیوارهاش خالیه . اتاق من اما پره از پارچه و تابلو پرده و پوستر. اتاق سفید ساکته اتاق من پره از موجوداتی که از لای کتابها بیرون میان شبا از لای کاغذها که برات قصه بگن که ازت بپرسن مطمئنی اشتباه نکردی؟ اتاق من بهت جواب میده اتاق سفید اما حتی موجودات زنده توش هم بهت جواب نمیدن فقط محکم نگهت میدارن که تا یک هفته بعد دستهات و کمرت و خیلی جاهای دیگه ات که نمیدونستی درد میگیره هم درد بگیره . اتاق من اما عین جاده میمونه کسی نگهت نمیداره کسی نمیمونه اما خیلی ها میان مورچه از در حموم مامان از در اتاق گاهی هم اونیکی برادر عزیز از پنجره . اتاق سفید قانون داره منتطق داره . اتاق من اما هههه قانون /؟ منطق؟ فقط ملافه ها هر سه روز شسته شن بقیشه اش مهم نیست .