Saturday, August 23, 2008

یک جایی بین صدای گریه های زنی در حال طلاق و بین غرغر های پیرمردی از نوه ۱۲ ساله اش . جایی بین دقیقه هایی که منتظر حاضر شدن غذا بودم و دیدن زن هم مدرسه ای با دوتا بچه دوقلو و دیدن مامان . شاید در حال رانندگی یا چرت زدن روی تخت مامانی . جایی بین لحظه ای که حاضر میشدم تا تلفن بابا . توی یکی از همین لحظه ها مهم نیست زیاد که دقیقا کجا . دیدم که توی خیال پردازی هام گم شدم .