Thursday, November 13, 2008

آقا ما مدرسه میریم نمره های خوب میگیریم . ما کار میکنیم . بعد خونه داریم که خوب خلاصه مستقل و این حرفها یعنی تمام اینها باید همچینکه آخ دمم گرم کردم فلان کارو کردم  با همه اینها بکنیم ولی نه توالت باز کردن اصلا دنیای دیگریه .. خلاصه که دوساعت و نیم داشتم کشتی میگرفتم با توالتی که گرفته بود هیچ کاریش هم نمیشد کرد دیگه وقتی که موجود نرینه نداری تو خونه چی کار میتونی بکنی ؟ زنگ زدم سینا که جناب دکتر بگو من چه کنم اونم دستور عمل داد خلاصه که باز شد زنگ زدم به سینا خوشحال که من تونستم من میتونم و این حرفها . بعد اون برگشت گفت : آقا میبینی چه حس اکامپلشمنتی داره ؟؟؟ 

(سینا یک موجود مخ خونسرد دانشجو دکتراست که از صبح تا شب هی به یک سری موش بدبخت ور میره و قراره که حس اکامپلیشمنتش و به قول خودش اونجوری بگیره ولی حالی میده این چاه بازکردن به خدا)  .