اینکه تو اوج لذت میکشی کنار و خودت خوب میدونی که دستهاش هر قدرم خوب که چشمهاش هر قدرم آبی و لبهاش ... اصلا تغییری تو تصمیمی که گرفتی ایجاد نمیکنه . که این همه لذت نمی ارزه به هم آغوشی که بعدش خودت و ارزشهاتو ببری زیر سوال .
در نتیجه در و پشت سرش میبندی لیوان چاییش و میزاری توی ظرف شوی و عین یک دیوانه وسواسی تمام خونه رو تمیز میکنی . سه بار زمین رو تی میکشی . تمام کابینتها رو مرتب میکنی .