Tuesday, April 14, 2009

صندلی کنارم خالی بود. اتاق پر بود از لزبینهای میان سال با لباس مردانه و موهای کوتاه یا وز یا هر دو . یا مردهای گی با کت شلوار های رنگی . وقتی کنارم نشست تو دلم گفتم :‌هههه 
موهای بلند فر . ریش گوتی . عینکی شبیه عینک خودم . سخنرانی که شروع شد خم شد به جلو . انگشتهاش کشیده بود و گوشه هایش زخم انگار که ناخونهاش و می جوید. 
باهم میخندیدم . من هم کمی خم شدم . توی نخ دستهاش بودم . و رنگ خوش رنگ تنش و وسط اون همه بحث جنسیتی به لمس دستهاش فکر میکردم و به لمس تنم . 
بعد از سخنرانی بلند شد من هم ایستادم میخواستم با عجله از اتاق بیرون برم . متوجه عجله ام شد خودش رو کنار کشید که رد شم من از سالن بیرون دویدم . 
حتی برنگشتم که پشت سرم و ببینم .