Thursday, May 7, 2009

آخریش بود  . وایستاده بودم اون جلو با پیراهن چین چین ام و فکر میکردم که خدارا شکر تو کلاس باد نمیاد که امروز از صبح همش یا ناموسم و باد برده یا مدام دست به دامن بودم که بالا نره . 
وایستاده بودم اون جلو . تازه حتی هول هم کرده بودم ندیده هم میدونستم که رنگ صورتم از صورتی به قرمز داره میره. نفر اول واسه پرزنت کردن مقاله ام راجب سقط جنین . 
کلیش یادم رفت . مصر رو اصلا چیزی رابجبش نگفتم . آخرش هم با همه ارادتی که نسبت به جناب کاسترو دارم بحث رسید به مارکس و کشورهای کمنیستی و حرف زدن پشت سرشون که اصلا تقصیر من نبود ولی بین فمینسیم و کمنیسم دیدم که زورم به کمنیستها بیشتر میرسه .  .