Friday, July 10, 2009
دنیای من با دنیای تو خیلی فرق میکنه . دنیای من خوشبوه و تمیزه . من امروز تو دنیای خودم بودم . با اینکه عصبانیتم هنوز ادامه داشت و تو ذهنم مدام مرور میکردم که انتخابت چه تاثیری می تونه داشته باشه تو دنیای من . میدونی آدمهای دنیای من آدمهای خوبین . اصولا دنیای من برخلاف دنیای تو ٫دنیای خوبیه . مثلا امروز از مطب که اومدم بیرون دیدم میکانیکی حمید آقا بازه . تو دنیای تو وقت واسه اینجور کارها نیست . ماشین رو که دادم همونجا نشستم روی زمین داشتم کتاب میخوندم که خود حمید آقاهم اومد نشست کنارم کلی حرف زدیم فقط بنده خدا سخت بود براش از روی زمین بلند شدن . بعد هم اومدم خونه تا ماشین رو پارک کردم دیدم آقا با زیر پیراهنی نشسته زیر درخت و لیمو . گفت که نگرانم بوده دلش هم تنگ شده بوده تازه . تو دنیای تو کسی منتظر کسی نیست دم در اون هم زیر درخت لیمو خونه ساکت بود و تاریک شاید نه اونقدر تمیز ولی باز هم به طور قطع از خونه تو تمیز تر. از تو خبری نیست احتمالا الان داری آرایش میکنی و من اگر تو دنیای تو بودم ولو میشدم روی تخت و حرص میخوردم و هر از گاهی هم نقشه ای برای مرگ مهمونهات میکشیدم اما من الان تو خونه خودم روی ملافه های زرشکی نشستم و منتظر شهرزادم که بیاد . کاش زودتر انتخاب کنی . این روزها دنیای من هم به تاریکی دنیای تو شده .