Saturday, August 22, 2009
من یک مبل قرمز میخوام با یک صندلی سفید واسه توی سالن . یک کتاب خونه چوبی هم میخوام برای سالن. یعنی دوشنبه جدا برمیگرده . تا دوشنبه که خیلی راهه . مامانی راست میگه اول خر و پیدا کنم بعد پالون خر . من اما اون خونه آخری رو دوست میداشتم . . کی حالشو داره فردا دهن روضه هی پاشه بره خونه ببینه . عوضش خوبه سرم که گرم باشه دوشنبه هم زود میاد . اما دوشنبه مدرسه ها هم باز میشه . من پاتختی هم میخوام ازون سفیدهایی که در سیاه دارن و رنگ چوبش هم پریده انگار از جنگ در رفته . شاید درست نیست اصلا این آدم . من که جونم در میاد که ۱۰ روز نباشه دوشب بیاد بعد دوباره ده روز نباشه . من که خودم و میشناسم همینجوری هم کلی تا دوشنبه راهه بعد که بیشتر بیاد و بره فاصله دوشنبه ها هم طولانی تر میشه . منم حتما احساس زنهای صیغه ای رو میکنم مثل اون خانومه که خونشون طبقه اول ساختمون بچگی هام بود که شوهرش فقط یک یا دوشب در هفته میومد پیشش . ولی خوب فاصله خوبه همه چی و تازه نگه میداره . بعدشم با این اسباب کشی و شروع شدن مدرسه و کار و دنبال کارهای دکترا رفتن که نمیشه نشست ور دل کسی . آخ جون خونه نو . راستی خدا جدیدا جواب میده ردیفففففففففففففف. چشمش نزنم البته . ایممم آهان من از اون طاقچه های کوچیک هم میخوام که قرمز هم باشه روی دیوار سفید خوشگل میشه روش هم شمع سفید میزارم . اصولا پالون خر خودش به مهمی خره . کاش امشب یک شنبه بود .