تا ندهی بر بادم
تا ندهی بر بادم
به فریادم برس
به فریادم برس
من از آن روز که در بند توام آزادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
از خویشم
از خویشم
رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد بر افراز که از سرو کنی آزدم
کنی آزادم
کنی آزادم
یاد هر قوم مکن تا مروی از یادم
یادم
یادم
مروی از یادم
تا ندهی بر بادم
ندهی بر بادم
ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم