Wednesday, November 18, 2009
خیال پردازی میکنم . زمان خوبی نیست برای خیال پردازی . بین پروژه ها و درسهای نخونده و فاینالهایی که داره میاد زمان خوبی برای خیال پردازی نیست . وقتی که زندگی نداری و روزها بین نگرانیهای کشنده و دوجا کار کردن و مدرسه میگذره شاید اما باید خیال پردازی کرد . خیال پردازی برای آدمی که حتی نمیدونی میبنتت یا تو براش اصلا وجود خارجی نداری. فکرش رو بکنی این خیلی غم انگیزه . باید رفت جیم . بهترین زمان برای خیال پردازی زمانی است که مثل یک موش آزمایشگاهی روی تردمیل راه میری و خیره میشی به روبروت که آینه است و مردهایی با عضله های قلمبه . و بعد فکر میکنی همه چیز ممکنه و یادت میره که چقدر بدت میاد از راه رفتن روی تردمیل انگار که در جا میزنی راه رفتن بی مقصد . فردا هم که بگذره میشه نفس کشید یک پروژه کمتر . میشه خیال پردازی کرد تا زمانی که تمام چیزهایی که تو ذهنت ساختی بیاد پایین . بعد این همه مدت یاد گرفتی که خیال پردازی خوبی توی روزهایی که خالیه و پر از نگرانی و خراب شدن ساخته هات اونقدر هم درد نداره .