کس میگم بی تو هم به سر میشود تا حالا که شده . میرم بیرون با یک سری دختری که آدمهای من نیستن . میرم بیرون شاید که بهترشم شاید که به حکم الکل و آدمهایی که دارن خودشون و به هم میمالان منم یکم برگردم اینجا . اما اونجا هم نیستم . انقدر صورتم از فضای اونجا خارجه که چند بار یکی دم گوشم میگه انقدر غریبی نکن . من غریبی نمیکردم . من به این فکر میکردم که چشمهای اون زنی که توش این همه اشک داره درست مثل چشمهای من بود سه سال پیش که این طلاق دردش احتمالا اندازه همون درده . آروم بهش میگم همه چی درست میشه انقدر سخت نمیمونه . اما بازهم کس میگم . اگر با مرد بمونه یک عمر درده کشیدن یک آدم بی مسولیت با خودت از این طرف به اون طرفه اگر هم نمونه زخم عاشقی که نصفه کاره موند . اگر بمونه خستگیه اگر نمونه میشه من .
همه مستن . من نیستم . مرد موقع حرف زدن دستهاش و میکشه روی کمرم و من هنوز تصمیم نگرفتم که از تماس لذت میبرم یا نه . همه مستن و من به پیپری که باید بنویسم فکر میکنم . و به اینکه چرا هی به این دخترک میگم همه چی درست میشه . مگه مال من درست شد؟ اصلا چی قرار بود درست شه؟
مرد مزخرف میگه . همه مزخرف میگن . سعی میکنم که فکر نکنم به هیچی.