A pretty lady said hi to me
به مامانش گفتم دخترت همسایه مورد علاقه منه . خندید و گفت چرا . گفتم واسه اینکه صبحها که باباش میره سر کار صداتون و میشنوم که از دم پنجره ام رد میشین و
and it always makes me smile
زن لبخند زد و خداحافظی کرد . من اما نگفتم که چه شبهایی وقتی دخترک مریض بوده و گریه میکرده من ذل میزدم به جعبه قرصهای صورتی روی پاتختی و دستم روی دلم میکشیدم روی رحم خالیم. بهش نگفتم که خیلی صبحها که با شوهرش و دختر تا دم در میرن که مرد رو بدرقه کنن من به مردی که کنارم دراز کشیده بود و به سقف خیره شده بود نگاه میکردم به مردی که با صدای غر غر های دخترک یا گریه هاش برای رفتنش میگفت : من دقیقا به این دلیل دلم بچه نمیخواد .