Wednesday, May 19, 2010

Home

جلوی آینه بودم که یادت افتادم. بعد از این همه سال بعد از این همه مدت . داشتم شمع های روی شومینه رو روشن میکردم که یادم افتاد شمعدونهای توی حموم نمیتونسته سه تاباشه من هیچوقت تعداد فرد خرید نمیکنم . با خودم گفتم شاید جزو شکستنیهایی بود که شب آخر پرت کردم. پرت کردم که بری. رفتی. چند سال گذشته؟ این خونه تو رو یادش نیست .