روبروی پیر مرد نشتم . بلوز گلدار تنش بود. نگفتم که ذهنم مدتهاست خاموشه . نگفتم که حرف زدن یادم رفته که آدمها حرفهام و نمیفهمن نگفتم که نمیدونی چقدر سخته تراپیست باشی و نتونی حرف بزنی . چرا میدونست اگر میگفتم . ولی نکفتم . گفتم مردها روی عصابم دارن رژه میرن . آقای ایرانی توی استخر جیم . آقای قصاب . مردی تازه ترین آدم سکس گروهمه .
از دلتنگیم نگفتم . از اینکه شبها تن-ش و کم میارم از اینکه دیشب توی پیاده رو چایی به دست بغض کردم گریه کردم از اینکه عصبانیم از اینکه اون خوبه و من خوب نیستم .
عوضش از کلاینتهام گفتم . از اینکه سوپروایزرم توقع داره که من از کسی راجب اورال سکس بپرسم و من نمیتونم . من میتونم راجب خیلی چیزها با خیلی آدمها حرف بزنم اما راجب الت بعضیها ترجیح میدم حرف نزنم . مثلا این مورد .
پیرمرد با بلوز گل گلی نخیش خندید به داستانهام گفت :
it seems like your universe has a sense of humor
and the reality is that he is right and it does
واسه همینه که اشکهام میان اما خنده ام هم میگیره . خنده ام میگیره وقتی آقای عضله داره توی استخر جیم یک نفس حرف میزنه باهام و من خوب میدونم که چشمام لنگه به لنگه است . خوب وقتی کور باشی و لنز بزاری و گاهی لنز رنگی بزاری و بعد لنزه خیس شه خوب میره بالای پلکت . من که پشت دستم و بو نکرده بودم این برادرمون یک هو کله سحری بخواد گیر بده به اینکه چرا گردنبند گردنته . اسم فارسیت چیه . و از این مزخرفات .
حالا که من نمیخوام دیت کنم . حالا که من میخوام بشینم قشنگ سر فرصت غصه بخورم انگار تمام موجودات هات شهر از تو لونه هاشون بیرون اومدند .