Friday, October 12, 2007
یکی از تنها حسنهایی که بر گشتن ور دل خانواده داره اینکه مریض میشی و تب میکنی و درست تو اون لحظه ای که وصیتهات کردی کسی با تب بر و سوپ چایی میاد جمعت کنه. مشکل اینجاست که کسی نمیدونه دلیل این تب بالا و گلویه گرفته درست یک هفته بعد از یک سر ماخوردگی تخمی دیگه کارماست. بعله به همین سادگی. حالا امتحان کنید هی بشینید پشت سر مردم کس و شعر بگید و بعد ببینید. البته در مورد من باید گفت که این اواخر فقط یک نگاه بود . یعنی در بعضی موارد اصلا حرف نمیشد زد. بهرحال دوستان فکر میکنند که بدجنسی به قول خودشان lack of sex است و من در این مورد کاملا سکوت اختیار میکنم.بهرحال قرار بود که اولین پست اینجا شاید کمی عاشقانه یا ملیح باشد ولی آیا واقعا روتون میشود از این آدمی که از تخت تکون نمیخورد توقع هم داشته باشید؟!و مهم تر از همه برای پست ملیح یک موجود ملیح دیگر هم لازمست که نگاه کند مارو بعد قندهایی آب بشود و بعد من ملیح شم . که متاسفانه تخمش را ملخ خورده یا باد برده است بسمت غرب.