Tuesday, October 30, 2007

I close my eyes and all the world drops dead
I life my lids and all is born again
( I think I mad you up inside my head)
من استفا میدم از همه این چیزی که الان هستم . ناخونهای بلند صورتی رو از ته میگیرم. لنز رنگی رو از توی چشمام در میارم و عینک قاب نقره ای پیدا میکنم. انگشتر و ساعت و دستبند پابند و از دست و پا و گردنم باز میکنم. فر موها رو باز میکنم سفت میبافم . خط چشمم رو هم پاک میکنم . من از زنانگی هام استفا میدم .
I dreamed that you betwiched me into bed
And sung me moon-struck, kissed me quite insane
(I think I made you up inside my head)
مرد شبیه اسب بود. مرد لیوان مشروبش رو توی دستهاش میچرخوند و مزخرف میگفت . مرد حتی مرد هم نبود. پسر بچه ای بود که ادای بزرگ بودن در میاورد و مزخرف میگفت . انقدر مزخرف میگفت که من تا صبح لای پتو و بالشت قایم شم و گریه کنم. گریه کنم که چی بود و چی شد و من از توی اون خونه چه جوری شوت شدم سر همچین میزی که مرد اسب نما هی حرف بزنه و من هی بغضم و قورت بدم؟
I fancied you'd return the way you said,
but I grow old and I forgot your name
( I think I made you up inside my head)
نه من ترجیح میدم که برم توی غار با دیوارهای سبز کم رنگ و پرده حریر . من ترجیح میدم که در اتاق و ببندم جواب تلفنها رو ندم مدام درس بخونم بعد پرتاب شم توی رخت خواب snowبخونم و به زنهایی فکر کنم از پنجره آشپزخونه خودشون و بیرون پرت کردن
I should have loved a thunderbird instead
at leas when spring comes they roar back again
I shut my eyes and all the world drops dead

بین این درس خوندنهای طولانی و احساسات مزخرف من زنگ زده که بگه بعد از فکر کردنهای بسیار به این نتیجه رسیده که من و خودش بهتر وقت خودمون و بیشتر ازاین تلف نکنیم و قبول کنیم که دیگه قرار نیست اون حس تجربه کنیم . و تلاش من برای اینکه بهش بگم یک روز از خواب بیدار میشه و بلاخره تصویر مرد از زندگیش پاک میشه و یک روز من همه پروانه هام و پس میگیرم . ولی اون باور نمیکنه .




شعر : Sylvia Plath , mad girl's love song