Saturday, December 15, 2007
فقط فاتحه نبود . آینه شمعدون نقره روی پیانو که شاهد عقد تیمسار بود با ایراندخت ٫ خاله ها با تمامی شوهرهاشون و حتی شبی شاهد لبخند مردی که گویا پدرم بود . لاله های مادربزرگ ایران دخت که سر عقد هدیه بود به مادرش و بعد به سر عقد حاج خانوم و بعد تولد ۱۸ سالگی خاله بزرگه . سرویس قهوه خوری لای جعبه مخمل با اسم پشتش ته مونده اون سرویسی که قرار بود سهم من باشه و شد هدیه شوهر نوعروس پدری که سال به سال هم زنگ نمیزنه . ظرفهای نقره توی کمد آشپزخونه که تقسیم شد بین سه تا خواهر . قصه تک دختر بودن توی خانواده ای که پره از جعبه های بسته ته کمد و قصه های ناگفته و لیست بدون پایان خواسته ها و توقع ها و بودنهاو نبودنها. فقط فاتحه نبود که گم شد.