دسته گل ٫ با گلهای سفید و صورتی تو گلدون قرمز روی میز کنار پنجره است . عروسک خوشگل قهوه ای کنار موسیو بیلی روی تخت ولو شده روی پتو سبز رنگ . جعبه قهوه ای رنگ روی پاتختی با گوشواره ای فیروزه نقره .
من توی آشپزخونه ام . خونه تمیزه . تو روی قالیچه وسط سالن دراز کشیدی داری دنبال سی دی میگردی. گلدون آبی رنگ روی میز ناهار خوری پره از رزهای قرمز. عود روشنه .
فردا صبح قبل از اینکه برم سر کار جعبه قهوه ای رو باز میکنم و گوشواره هایی که خودم برای خودم خریدم که نبودن تو معلوم نشه رو گوشم میکنم . ولی معلوم میشه .
شاممون خیلی بد مزه شد . حتی کیکی هم درست کردم خراب شد . آخریش بود. آخرین ولنتاینمون . راستی چقدر آخرین های ما خوب بود . شاید چون نمیدونستیم که آخرین بار بود. آخرین باری که هم دیگه رو بوسیدیدم . آخرین باری که هم دیگه رو دوست داشتیم . آخرین باری که دوست داشتم توی مهرآباد بود . دیگه حتی پرواز ها هم به مهرآباد نمیرن .