Monday, June 23, 2008

علی خطر این روزها انگار داره بر میگرده به همسر اولش. من ساعت 1 نصفه شب ایمیل چک میکنم به نیت خوندن فیلمنامه این پسره اما ایمیل زنی رو میگیرم از اون سر دنیا که لباس نامزدیشو خودم گرفته بودم نامزدی که کنسل شد اما خطهای ایملش قصه دیگه ای داشت عروسی چند ماه دیگه است . این روزها مثل تمامی روزهای این سالهای گذشته حسین آقا انگشتهاش رو روی ساعتهای عتیفه و رولکسهای طلا میکشه و بلورهای روسی برای من کنار میزاره ترمه های عمه خانوم هم احتملا میشه سر جهازی دخترعموها . این روزها که هوای این شهر صد درجه رو رد کرده و نفس من میگیره اما نه فقط از گرما . این روزهایی که شهرزاد تلخه و من نگرانم که یک وقت من فشارش ندم . این روزهایی که من به خودم میپیجم بی اینکه حرفی بزنم بی اینکه حتی به روی خودم بیارم . این روزهایی که انگار مثل توی تله افتادن میمونه . این روزهایی که درد نبودن تو هنوز زنده است . این روزهایی که قلب من باور کرده که همه مثل توان اما فقط تورو میخواد تویی که نیستی که تویی که هیچوقت نباید باشی. این روزهایی که میترسم از هر حس خوبی چون با تو باور کردم لحظه ای که من حصارم و پایین بزارم له میشم . این روزهایی که شب میشه و شبهاش همجنان کلافه ام میکنند . شبهایی که توی جمعیت مست توی تاریکی کلاب نگاه من دنبال مردی میگرد که شبیه تو بود . شبهایی که من لای این ملافه های بی رنگ حق حق میکنم . شبهایی که طولانین و طلوع روز بعد هم چیزی رو عوض نمیکنه . اینروزهایی که مثل مارپله میمونند . اینروزهایی که تو نیسیتی تمام این سیصد و خورده ای روز که تو نبودی و من نفس کشیدم راه رفتم حرف زدم اما تو نبودی . تو نبودی کنارم وقتی که نصفه شب میرسیدم خونه وقتی که روی مبل خوابم میبرد وقتی راستین صدات میزد وقتی راستین فراموشت کرد تو نبودی برای تولدم برای کریسمس برای عید برای تنکس گیوینگ برای سیزده به در به تابستون برای ولنتاین برای این این روزهای مزخرف داغ و شبهای مزخرفتر و حوصله سر بر.