مشغول شستن یک خروار ظرف باقی مونده از ناهارم . در خونه رو باز گذاشتم که ببینمش . توی حیاط از درخت میاد پایین میره سراغ نوه صاحب خونه که تو چمن ها وایستاده و داره گریه میکنه دستش میکشه میبرتش زیر گریپفوروتها میگه لیمو میخوای؟ بعد میدوه میاد تو دامن من و میکشه میگه :
You know she is all pink and sparkley from her head to toe
میگم خوب اینکه خوبه که میگه
well, did I say its bad? its just pink really pink even her shoes are pink and she has this thing in her hair its pink too.