Sunday, September 20, 2009

اضطرابه . یعنی میزنه بالا بعد همه جا باید تمیز باشه . همه جا یعنی توی مکرویو و گوشه های دیوار حمام . به من میگن وسواس داری ولی من بنظر خودم کاملا کثیفم البته این و شهرزاد هم تایید میکنه . اما راهپیمایی روز قدس و کتابی که باید تا سه شنبه تمام شه و نماز عید فطر اینا همه تولید نگرانی میکنند . نگرانی که باعث میشه تمام ظرفهای تو ظرفشویی با آب داغ شسته شه که در حالت عادی میتونست اونجا بمونه حداقل واسه چند روز . حالت عادی یعنی حال خوب . یعنی که به تخمم هم نباشه که کاسه فسنجون توی مکرویو ترکید و من همونجا کم مونده کل سیستم و ببرم زیر آب . اما خوب حال خوب نیست . یعنی بد هم نیست . چند شب پیش خواب دیدم که تو سریال خانه سبز ام . دراز کشیدم روی اون تخت خوشگله که تو سالنشون بود و مهرانه مهین ترابی نشسته بالا سرم و من میگم که اومدم دنبال واقعیتم بگردم  و همه آدمهای سریال اومدن که من واقعیت گم شدم و پیدا کنم . ولی در واقع من فکر نمیکنم که واقعیتم و گم کردم . من فقط مضطربم . 
امشب که داشتم روی کابینتها رو دستمال میکشیدم به دوتا چیز فکر میکردم . دیشب یکی از دوستان بغل اسم فیسبوکش نوشته بود :‌نسل ما نسل آریاست دین از سیاست جداست که خوب یکی از شعارهای روز قدس بود . چیزی که من نفهمیدم این بود که جدا بودن دین از سیاست چه ربطی دقیقا به نسل ما داره؟ بعد این داستان کورش و داریوش و آریایی نژاد بودن ما به نظر من یک جور تاریخ زدگی غم انگیزه که بگیم وای ما عرب نیستیمها مسلمون هم مجبور بودیم بشیم اصلا اهورا مزدا رو عشقه . در واقع واسه من اونقدر مهم نیست بجز این که واقعا غم انگیزه این آویزون شدن به تاریخ و تمدن چند هزارساله که یادمون بره الان رو . بعد امشب یکی دیگه بغل یاهوش نوشته بود که چرا عید و به من تبریک میگین این عید ما نیست عید عربهاست . خواستم چیزی بگم بعد دیدم که خوب حتما حق داره حتما شب بدی داشته که اصلا به من چه من زنگ میزنم به دوستهای عربم عید و تبریک میگم کلی هم قند تو دلم آب میشه که وای امروز هم عید فطر بود هم روش هاشانا بود  همه جا عید بود حالا به جهنم که من اعتقاد ندارم ولی عید حتما چیز خوبیه دیگه . همه اینها رو گفتم که بگم من نمیفهمم این ضد اسلام بودن (‌اره به نظر من کاملا ضد اسلام بود حرف این دوست عزیز تو یاهو )‌یا این تلاش برای  آویزون شدن از تاریخ . ولی خوب لابد من آدم نفهمیم و میهن پرست نیستم چون همین دوستان وقتی پرچم شیر خورشید دست میگرفتن و با افتخار میگفتن این پرچم ملی ماست حاضر نمیشدن یک صدم ثانیه سلول های خاکستری و بکار بندازن که بابا پرچم ملی ما بوده چون مملکت گل و بلبل همیشه سلطنتی بوده . 
به یک چیز دیگه هم فکر میکردم که چون هارت و پورت زیاد کردم باشه واسه بعد .