Wednesday, October 7, 2009
تقصیر تو نیست اون چیزی که کمه از تو نیست . تو نمیدونی عاشق شدن یعنی چی اینکه صندلیهای کافه نادری یک معنی دیگه بده یعنی چی . تو نمیفهمی ای تکیه گاه و پناه و تنها ترین لحظه های ..... چه جوری میتونه آدم و آتیش بزنه . من غر میزنم که تو وقتی میری دستشویی دور توالت و میدی بالا . من غر میزنم که تو من و بغلت نمیکنی وقتی میخوابی . من غر میزنم که وقتی ۱۰ شب از دانشگاه بر میگردی خونه به من زنگ نمیزنی. تقصیر تو نیست . من میدونم که تو چیزی برای دادن نداری . که تو قراره ۶ ماه هر شب کنار من به خواب بری و بیدار شی بعد یک روز احساس کنی که وای دوستم داری . تو میخوای که من آخر هفته دیگه بیام اونجا که برنامه آقای چنار تو شهر شما بزارم و اونجا برم کلاس دف . من دلم میخواد که تو چشمهام نگاه کنی و حرفهای عاشقانه بزنی . من دلم میخواد که تو بیای توی دلم بشینی و انقدر بزرگ باشی که من دلم تنگ نشه که من غصه نخورم که دیگه عاشق نمیشم . من دلم میخواد که وقتی توی تخت من خوابیدی من عزا نگیرم که صدای نفسهات نخواهد گذاشت که من بخوابم یا وقتی که میری خوشحال نشم که آخیش الان میتونم پیژامه بپوشم و هپلی ولو شم . من دلم میخواد که صدای نفسهات و دلم و بلرزونه که انقدر عزیز باشی که من دوباره به ازدواج کردن و بچه دار شدن فکرکنم . میدونی این روزها که بچه میبینم احساس میکنم وای چه وحشتناک یعنی هیچوقت نمیشه دیگه از دستش فرار کرد. تو فکر میکنی که من یک آدم با شخصیت معقولم . به من میگن که تا ۶ ماه صبر کنم بعد بی خیالت بشم . که تو خوبی حتی اگر چیزی کمه و باید زمان داد بهت . من مردهای خوب رو دوست ندارم . من دلم میخواد که دلم بلرزه . آره من شر میخوام ولی بیشتر از شر من گرما میخوام من عشق میخوام . من فکر میکنم که تو شبیه یک خونه ای که همه چیزش کرم رنگه و من چیزی شبیه خونه خودم پره چیزهای رنگی . بیا به من ثابت کن که اشتباه میکنم .