مهمونها رفتن . سینی چایی روی میز . ماها ولو روی مبل. ظرفهای نشسته توی سینک . یک چند ساعتی هست که فقط بحث سر سکسه هر کی یک چیزی میگی . خاطره های دکتر بازی . شیطنتهای دوازده سیزده سالگی . اولین پریود . مردهای مهم زندگیهامون . مردهای مزخرف . مردهایی کوچیک . من گرسنه ام . من تنها نیستم که گرسنه ام . باقی مانده شام و گرم میکنم . بحث ادامه داره . باقی مانده دسر میارم با سه تا چنگال. صحنه زنانه ایست . بشقاب آبی فیروزه ای پای شکلات و سکس . جدا حرف مسخره ای است که زنها فقط وقتی خیانت میکنند که از نظر احساسی راضی نباشند . زنها خیانت میکنند اگر چیزی اونجا نباشه . زنها میتونند خیانت کنند اگر بودن یا نبودن یارو اون وسط تغییری ایجاد نکنه . یکی از شدت خنده چشمهاش قرمز شده . اون یکی با دهن پر نمیدونه بخنده یا قورت بده یا حرف بزنه . دم رفتن داریم میگیم که هر کدوممون چی میخوایم . من به تخت اشاره میکنم و میگم من دلم میخواد که یکی باشه . یکی هر شب باشه و گذشته باشه از اینکه چیزی داره یا نداره که آیا ادم خوبی هست یا نیست . که همه سوالها جواب داده شده باشه و فقط باشه هر شب و هر روز صبح . بعد این دوتا یک جوری نگاهم میکنند که خوب مسخره همه همین و میخوان .
همه مهمونها رفتن . هنوز ظرفهای نشسته توی سینکه . کتچاپ روی میز ناهار خوری کنا پارچ آب . من هنوز صورتم و پاک نکردم .
هنوز تخت من خالیه .