Saturday, November 7, 2009

ساعت سه و نیم نصفه شب این آقاه عربد  میکشه :‌هیچکی مثل من از نبوندت کلافه نیست 
من داشتم بهت فکر میکردم لابد . بلاخره نصفه شب و این هی میگه کافه نادری و منم که زده به سرم و . 
بعد دیدم این نبودنت همچین مسله مهمی هم نیست.