Monday, March 8, 2010

امروز روز من است . 
صبح خواب میمونم . دیشب تا دیروقت کتابهام رو با خودم توی تخت آورده بودم و دست پایی میزدم دیدنی. نتیجه این شد که صبح خواب موندم اما الان یک پیپر چهار صفحه ای خوشگل و مرتب با ۵ تا منبع معتبر کنا دستمه . 
امروز روز من است. 
من امروز بلاخره تصمیم گرفتم که نمیشه این ریختی موند و شاید وقتش که فکری برای خودم بکنم . 
امروز روز من است . 
وقتی که لخت روی تخت خوابیدم به این فکر کردم که آیا زن متوجه لکه های قرمز روی تنم خواهد شد یا نه؟ زیرلب فحشی نثار خودم و عامل لکه ها کردم . 
امروز روز من است . 
دلم میخواست که امروز برم دیدن زنی که تتو شاپ داره و یک بته جقه پر پیچ تاب روی مچ پام بگیرم و همیشه یادم باشه که امروز روز من است . 
شاید هم گرفتم . 
هنوز ساعت فقط دو و چهل و پنج دقیقه است . 
کلاس تحقیق فمینیستی دارم و بعد باید یک پیپر دیگه بنویسم برای کلاس فردا شب. 
من امروز بنفش نپوشیدم. توی خیابون جیغ نکشیدم . سوتین آتیش نزدم . لباس سبز نپوشیدم. جلوی سفارت نرفتم . 
اما امروز روز من است .