Saturday, April 3, 2010

شبها دیر میخوابم صبحها زود بیدار میشم. صدای خش دار مرد شده اعتیاد . توی ماشین . تو خونه . این روزها بیشتر ولو شده روی زمین حموم روی فرش آبی ام . با آینه های کوچیک و سایه های رنگی چهار زانو میشینم روی زمین و همه چیز و میچینم دورم . نمیدونم خوبم یا خوب نیستم اما میدونم که اگر خوب نباشم صدای خش داری هست که فریاد میزنه :
I will lose myself a little more, 
نیستی . بزار به حساب دروغ ۱۳ یا آپریل فول . ولی حضورت کم رنگه . خیلی کم رنگه . 
I will hide myself a little more
این روزها خوبه . همه چیز شفافه . . این روزها وقت هست برای آرایش کردن و برای فکر کردن به اینکه برای ماتیک قرمز زدن باید به یک سن خواصی رسید. 
I suppose I am left only to pray 
شاید جواب دانشگاهه تا ۲۴ ام بیاد . شاید من دوباره عاشق شم . شاید رنگ این روزها عوض شه . شاید شبها کمتر بترسم . 
Let her go and I wake up calling you
من از شب میترسم. من از صدای پاهایی که از پشت پنجره ام میاد میترسم . من از نبودن فکر تو میترسم . 
Let you go, LET US GO
شاید این روزها آبستن هیچ چیز نیست . شاید من بی خودی منتظر یک تغییرم . این روزهای طولانی آفتابی هیچ امیدی / هیچی معجزه ای رو تو خودشون ندارن. 
I will face myself a little more,
just for you
I will age and rest a little more. 



PS: SONG : JUST FOR YOU