Tuesday, April 27, 2010

من :‌رادیکال فمینیست . من شبیه منشی های ده پنجاه با دامن تنگی که مدام جمع میشه میره بالا با بلوز ساتن دکمه دار با گردن بند و دست بند مروارید با موهایی که جمع شده و قلبی که از دیشب از ترس امروز چنان میکوبه که هر آن ممکنه بیاد بیرون. من :‌با مادربزرگی که صدای مشروطه است . من :‌با قصه هایی که سینه به سینه گشته مرگ پدربزرگی به جرم قیام خیابانی . من : با مادری که اگر هنوز هم ولش کنی از مرز کوبا رد میشه و بر نمیگرده . من و سی صفحه تحقیق و ده دقیقه زمان و ترس و چشمهایی که غریبه است . قبل از اینکه از جام بلند شدم میبینم که تکست زده کیانک جان من باهاتم . 
 من با مردی که برای من اسمهای عجیب غریب روسی میزاره که من حتی نمیتونم تلفظ کنم . من و مردی که اینجا نیست . من و لبخندی قبل از اینکه جلوی میکروفن به ایستم تا تحقیقم و پرسنت کنم . 
راست میگفت اینجا بود .