Tuesday, November 30, 2010
خوب این بچه از اول یک مقدار زیادی فمینین بود . مثل بقیه پسر بچه ها نبود . عاشق لاک قرمز بود و رژ لب از همون موقع هم که راه افتاده بود میرفت میومد میگفت : ا وانت تو بی د بست بلارینا اورررررر. خوب بچه با بابای آخر ایرانی نمیشد بهش گفت که پسر جان نمیشه بابات رضایت نمیده بزاریمت کلاس باله . بعد که مدرسه شروع شد من گیر داده بودم به کلاس بعد از مدرسه . به ورزش. هی میگفت شماها نمیفهمید من اصلا توپ میبینم حالم بد میشه . گفتیم کاراته . گفت من بگیرم یکی و بزنم؟ نه من میخوام برم کلاس باله . توی شش ماه اخیر هم من و کچل کرد که من میخوام برم کلاس باله . بماند با چه مصیبتی کلاسی یافتم که پسرونه باشه که این تنها پسر جمع نباشه بعد با چه سیاستی باباش و راضی کردم که فکر کنه ایده از خودش بوده . بعد از این همه بدبختی برگشته میگه من کی گفتم میخوام برم کلاس رقص؟ شاید تور الینها بردند و جات یکی و گذاشتند . گفتم نه . گفت شاید من یک چیزی خورده تو سرم یادم نمیاد گفتم . گفتم خوب سرت و محکمتر میکوبم به یک جا یادت بیاد . (حرصم گرفته بود آخه )میخنده میگه نه خوب بقیه اش پاک میشه . میگم که شاید تو فقط تنبلی چون میدونستی بابات راضی نمیشه میگفتی میخوام برم کلاس رقص بعد جواب میده من الان دارم نقاشی میکنم نمیتونم باهات حرف بزنم . گفتم باشه حرف نزن از امروز هفته ای دوروز میری باله روسی .