ما کنار هم پیر نشدیم . سر باز گذاشتن در خمیر دندون دعوا نکردیم . صبحها همدیگر و نبوسیدیم . ما عاشق هم نشدیم . عاشق هم نموندیم . مثل همه گم شدیم . مثل همه .
Monday, December 26, 2011
همه چیز قرار بود ساده باشه . من لبخند بزنم . کنار هم بزرگ شیم . یک شبی بعد از هالویین برگردیم دیزنی لند . تو از من بپرسی من بگم آره . بعد کنار هم زندگی کنیم واسه پنجاه سال . شصت سال . که دعوامون بشه سر اینکه چرا مواظب خودت نیستی . یکشنبه ها بریم پیکنیک . تولد سی سالگیت بغلم کنی . قرار بود همه چیز ساده باشه . اما نبود . تو رفتی . من موندم . کنار هم پیر نشدیم . من موندم و ناهارهای شنبه و جویدن کنار ناخونهام وقتی ازم مپیرسن چرا ازدواج نمیکنم . تو رفتی و سفرهای بی سر و تهت .