Wednesday, February 8, 2012

ادعای سرد بودن و خشن بودنم آسمون و پاره میکنه اون وقت اینجوری مثل یک جوجه مریض توی جوب افتاده ترسیدم . آقا جان ترسیدم . . من کوه یخ دارم آب میشم و نمیدونم باید با خودم چی کار کنم . جناب آدلر می فرمایند که آدم در چهار قسمت زندگیش باید موفق باشه : رابطه ٫‌کار ٫‌دوستی و رابطه اش با خداش.
خوب حالا بنظر میاد که همه چیز خوبه . من تو هر نفسی که میکشم از این میلرزم که ای وای الان یک اتفاق بدی میوفته . ای وای الان میزاره میره . ای وای الان یکی از مریضهام میمیره . ای وای معدلم اومد پایید . بعد حالم از خودم بهم میخوره از اینکه انقدر ترسو شدم . از اینکه میدونم که هر چیزی بشه از چیزهایی که تا حالا شده که بد تر نیست . اصلا گیرم این یک بازی باشه و گیرم که ببازم این بازی و . مگه دفعه اولمه ؟ مگه از این بدترش نشده ؟
هرشب ترسهام و میچینم روی تخت بهشون سلام میکنم . اونا هم تا صبح ذل میزنند بهم . آقای ادلر نگفت اگه هر چهارتا قسمت کار کنه اما خود آدم درست کار نکنه حکمش چیه .