اما اینجوری نمیمونه . یکمی که بگذره یاد میگیری که چاقو رو بزاری زمین . فقط بخاطر خودت . یاد میگیری که درد بعدش از دردی که الان توشی کمتره . یاد میگیری که اون خطی که روی تنت میمونه بعدا بیشتر دردت میاره . یاد میگیره که چاقو رو بزاری زمین تکیه بدی به در حموم تو تاریکی فقط نفس بکشی . یا پاشی بری سوار ماشینت شی الکی رانندگی کنی . سیگار بکشی . تا درده رد شه . یک جایی یاد میگیری که خطهای تازه لازم نداری . یاد میگیری که خودت و آروم کنی . طول میکشه . دردت میگیره . احساس تنهایی میکنی . اما یاد میگیری یک جایی یک روزی این و میتونم قول بدم .
Sunday, March 25, 2012
زخم چاقو میمونه . حتی جای دندونه های چاقو . باید بدونی کجا رو داری میزنی . سنت که کمه دست از همه جا راحت تره . وقتی شروع میشه میدونی که هیچ چیزی به اندازه اون چند قطره کمک نمیکنه پس فکر نمیکنی و بعد یک عمر باید باهاش کنار بیای . با خطهای رنگی گه گاهی سفید میشن گاهی یکمی تیره تر از رنگ دستت . بزرگتر که میشی میبینی نمیشه دیده بشن ٫ دیگه قایم کردنش اونقدر راحت نیست . فکر میکنی به تمام تنت . به پستی و بلندیهاش به جاهایی که دیده نمیشه . که دستت راحت بهش برسه. بعد یکهو اونی که از همه بهت نزدیک تره وسط شوخی و خنده دستهاش میره زیر دامنت . بالای پاهات . دستهاش میخوره به زخمها . نگاهت میکنه . نگاهش سرد خواهد بود و ترسناک . نمیتونی توقع داشته باشی آدمها درکت کنند . میشه بهونه دستشون وسط تک تک دعواها .