Thursday, April 5, 2012

پوست تن من سفیده . خطها و بخیه ها توش گم میشه . پوست تن اون اما رنگ خوش رنگ کارامله یک جور طلایی گرم . جفتمون ژاکت صورتی تنمون بود . بالای پله ها منتظر بودیم بریم پایین برای جلسه . دور مچ دست من پره از زلمبو زیمبو . دور مچ دست اون خالیه . گفتم خط خطیهامون باهم مچن . گفت من تاحالا مال تورو ندیدم . آستینم و زدم بالا . نمیشه با این همه زخم از کسی پرسید که داداش میخوای خودت و بکشی؟ بیا ببرمت بیمارستان . گفت شنیدم داشتی گریه میکردی . گفتم صبح قبل از کلاینتم با تکست مسیج تموم کرد . خندید گفت مردها همه احمقن ٫‌عوضش الان میتونی تتو پشتت و بگیری . خندیدم . اصلا یادم نبود که این بهم زدن نقطه مثبت هم داشت . رفتیم توی جلسه . ما باهم خوب کار میکنیم . بهترین نتیجه ها رو زمانی داریم که کلاینتها هردومون و باهم میبینند .
نمیدونم چند سالشه . صورتش میگه حدود بیست و خورده ای . تک و توک موهای سفیدی که تا کمرش میرسه میگه بیشتر . متخصص ترک اعتیاده . سالها معتاد بوده . همه سوالهای احمقانه من و با خون سردی و آرامش جواب میده . مدتها زندان بوده چند سالی هم میفروخته . ۵ ساله فکر کنم که ترک کرده . اگر عشق صورت داشت شبیه این زن بود . قدش نسبتا کوتاه و تپل . موهای بلند فر داره . . انگار که سمبل مادر بودنه .