I am not bullet proof and I don't know how to let go.
شب هفتم فقط یک تصویره از خودم . توی تخت . خیره به سقف زرد اتاقم در حال گریه . . انگار که حالم بد باشه از خودم از این همه ضعف واسه دل تنگ بودن واسه خواستن .
اما ساعت تازه هفت و چهل دقیقه شبه . شاید بعد از کمی دویدن بعد از یک دوش . شب هفتم بهتر شه .
این بهم زدن دوماه طول کشید. اما باید بزارم چهل شب بگذره . مثل هر مرگی .