هیچ چیز سر جای خودش نیست . عاشقیهام روی ملافه های گل دار نخی ماسیده . کولر هم واسه خودش خرت خرت میکنه . شب بارون میاد صبح هوا تا صد درجه میرسه . من توی خواب تکست میدم که کاش توی دستهات بودم و صبح بیدار میشم میگم شت فاک مای لایف بعدم دوباره تکست میدم که گویا بنده تو خواب حرف زدم شرمنده شما . صبحهای داغ و کش دار و با بچه سر و کله میزنم . طالبی بو میکنم . با آقای قصاب سوپر ایرانی راجب درصد گوشت چرخکرده حرف میزنم . هی هم آب طالبی درست میکنم . گرمه و کولرهای خونه نمیکشه رسما . هیچ چیز سر جای خودش نیست . تو نیستی و باید ملافه های گل دار و عوض کنم از بس که تنهایی توش لای گلها و بته هاش جا میمونه . تو نیستی و من عصرها دراز میکشم کف پاهام و میچسبونم به خنکی دیوار و آنا کارنیا میخونم و به جای تک تکشون عاشقی میکنم.
روی هم رفته اما خوبم . یک جور سرخوشانه ای . بامیه میخرم و غوره پاک میکنم حتی فردا قراره برم یک جایی بگم ببینید من چقدر ناز و ردیفم من و استخدامم کنید . آرومم . گفته بودم که هیچ چیز سر جای خودش نیست . من الان طبق هر نظریه ای باید در حال پر پر زدن میبودم . اما نیستم . شاید حتی معجزه هر روز ورزش کردنه . یا مثل خر خوردن اما چاق نشدن از بس که هی دور اون استخر و میگیرم و میام و میگیرم و میام تا یادم بره تو نیستی و از یک جایی به بعد یادم میره . دیگه نبودنت مهم نیست . مهم میشه شمردن دورهایی که شنا میکنم . حتی من هم انگار سر جای خودم نیستم .